• جستجو
  • 1403/01/10
داستان مرد آرایشگر

داستان مرد آرایشگر

  • نویسنده سایت
  • فکت
  • مطالب خواندنی
  • 5
  • ‫۵ سال و ۳ ماه قبل، دو شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۰۰
به اشتراک بگذارید

این داستان یک داستان جالب است که با ترفندی زیرکانه، شما را به تفکر و تعقل وا می دارد. با ما همراه باشید.

یک روز مردی برای کوتاهی موهایش به آرایشگاهی مراجعه کرد. آرایشگر طبق عادتی که داشت شروع به صحبت با او کرد.  موضوع بحث آن ها آنقدر تغییر کرد که بلاخره بحثشان به خدا رسید.
مرد آرایشگر گفت: "من به هیچ عنوان به خدا اعتماد ندارم.". مرد پرسید: "برای چه همچین حرفی میزنی و این گونه فکر می کنی؟"
آرایشگر به او پاسخ داد: "برای این که به حرف من ایمان بیاوری، فقط کافی است که به خیابان بروی و ببینی که خدایی وجود ندارد. چرا این همه آدم بیمار و فقیر در جهان هست؟ اگر خدا هست وجود این همه آواره به چه معنی است؟ دلیل این همه مشکل که مردم دارند چیست؟ اگر خدا وجود داشت پس رنجی هم نباید وجود می داشت. اگر آن گونه که بقیه می گویند، خدا همه را دوست داشت، اجازه نمی داد که مردم این همه رنجش و غم داشته باشند."
مرد علا رغم این که حرف های آرایشگر را قبول نکرده بود، بحث را ادامه نداد. پس از این که مرد کارش تمام شد و به بیرون از آرایشگاه رفت، مرد ژولیده پوشی را دید که سر و وضع نا مناسبی داشت و موهایش هم بلند و نا مرتب بود. مرد سریعا به آرایشگاه برگشت و گفت: "من باور دارم که هیچ آرایشگری در دنیا وجود ندارد." آرایشگر تعجب کرد و گفت مگر همین چند دقیقه پیش من موهای تو را اصلاح نکردم پس چرا همچین حرفی می زنی؟
مشتری ادامه داد: آرایشگر وجود ندارد چون اگر وجود داشت آدمی به آن شکل و شمایل با آن موهای بلند و ژولیده وجود نداشت و اشاره کرد به همان مرد کثیف و ژولیده که حالا داشت از مقابل آرایشگاه عبور می کرد. آرایشگر گفت: نه من وجود دارم، چرا آن مرد به پیش من نمی آید؟
مشتری گفت: و نکته همین جاست، خدا هم وجود دارد. دلیل وجود همه این مشکلها آن است که مردم به سوی خدا روی نمی آورند و دنبالش نمی گردند.

امتیاز شما به مطلب چقدر است ؟

  • 2

  • 0

  • 1

بدون نظر

امکان ارسال نظر برای این مطلب وجود ندارد.