• جستجو
  • 1403/10/06
نماز

حکایت سبک شمردن نماز

  • نویسنده سایت
  • مذهبی
  • حکایت و داستان های قرآنی
  • 3
  • ‫۶ سال و ۳ ماه قبل، پنج شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۴
به اشتراک بگذارید

 مرحوم حاجی نوری  از قول یکی از علمای نجف  نقل می کند :  پدر و مادرم در اصفهان بودند و به من نامه می نوشتند ؛ ولی مدتی بود که نامه ی آنها نمی آمد . 

در خواب دیدم جنازه مادرم را می آوردند در حالی که بینی او شکسته بود و خون می آمد ونیز او را می زنند ؛ رفتم گفتم : مگر چه کرده است ؟ گفتند : چون که نماز را سبک  می شمرده  است ونیز روزه واجب را نمی گرفته ،  ما مامور عذاب او هستیم . من وحشت زده از خواب بیدار شدم . طولی نکشید که به من خبر رسید که جنازه اش را به کربلا آورده اند و برای نماز و دفنش بیا . من رفتم تا او را از تابوت  در آورم ؛  سر تابوت را که باز کردم دیدن کفن مادرم خونین است چون که دماغ او  شکسته بود . از آن کسی که مامور حمل جنازه بود علت را پرسیدم او عذر آورد که تقصیر من نبود چون که چند جنازه را با هم می آوردم ؛ در فلان منزل که پیاده شدیم جنازه ها را روی هم گذاشته بودیم قاطر ها با هم نزاع کردند و به تابوت ها خوردند تابوت مادر تو افتاد ؛ برای همین دماغش شکست .
وقتی آن را دیدم متوجه شدم که تعبیر همان خواب است و فهمیدم که بقیه ی خوابم نیز صحیح است و مادرم الان در عالم برزخ در عذاب است و به فکر عذاب قبرش افتادم . به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه سلام آمدم و به آن حضرت متوسل شدم . به طور جدی از آقا خواستم مادرم را شفاعت کند و عهد کردم که برای قضای نماز و روزه های او نایب  بگیرم . یکی دو ماه برای نماز و روزه های مادرم نایب گرفتم ولی بعدها فراموش کردم . پس از دو ماه در عالم رویا همان قضیه را دوباره دیدم . گفتم : مگر قمر بنی هاشم شفاعت نکرد ؟ گفتند :  تو به عهد خود وفا نکردی . از خواب بیدار شدم و نماز و روزه هایش را به جا آوردم .

 

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند  :
 نماز ستون دین است بنابراین کسی که عمداً نماز نخواند ، دین خود را نابود ساخته است .

 

سعدی در گلستان در وصف نماز می گوید :
دوش مرغی به صبح می‌نالید        عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را           مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا              بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست          مرغ تسبیح گوی و ما خاموش

 

شهریار در وصف نماز این گونه می سراید :
صلا زدند که برگ صبوح ساز کنید              به ساز مرغ سحر ترک خواب ناز کنید 
می‌ خمار شکن می‌دهند کز سرها                خمار چون شکن زلف یار باز کنید 
سرود بدرقه‌ی کاروان شب خوانید               در ای قافله‌ی صبح پیشواز کنید 
به ساز زهره، سماوات می‌دهد پیغام             که گوش دل به مناجات اهل راز کنید 
وضو به چشمه‌ی صهبای صبحدم سازید        به سوی قبله‌ی میخوارگان نماز کنید 
چو بلبلان بهاری به اهتزاز نسیم                 هوای شور و نوایی به سوز و ساز کنید 
یگانه راز و نیاز قبول اهل دل است              دو گانه‌ای که به درگاه بی‌نیاز کنید 
سر نیاز فرود آورید و نذر قبول                   به زیر قبه‌ی این بارگاه ناز کنید 
نگین خاتم جم در نماز می‌بخشند                  نظر به حلقه‌ی رندان پاکباز کنید 
یگانه راز عروج مقام قرب اینست                 که از گروه عزازیل احتزاز کنید 
به زلف یار اگر دست یافت آه سحر               بسا که پرچم عزت به اهتزاز کنید 
یکی است نغمه اگر زخمه‌ها به زیر و بم است     به پرده‌های حقیقت رهِ مجاز کنید 
اگر به ساز دل شهریار گوش دهید               جهان پر از طرب و شور و شاهناز کنید
 

امتیاز شما به مطلب چقدر است ؟

  • 3

  • 0

  • 1

بدون نظر

امکان ارسال نظر برای این مطلب وجود ندارد.