• جستجو
  • 1403/02/06
یاد خدا

حکایت یاد خدا

  • نویسنده سایت
  • مذهبی
  • حکایت و داستان های قرآنی
  • 2
  • ‫۵ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۳ مهر ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۲۴
به اشتراک بگذارید

حضرت علی (ع) می فرمایند : هرکس به یاد خداوند سبحان باشد ؛ خدا دلش را زنده و عقل و خردش را نورانی و روشن فرماید .

حکایت
روایت شده که روزی حضرت عیسی (ع) در مناجات به خداوند سبحان عرض کرد : خدایا ! می خواهم یکی از دوستان خود را به من معرفی کنی . خطاب رسید :  به فلان جا برو که آنجا از دوستان ما زندگی می کند . حضرت به آن مکان رفت . پیرزنی را دید که نه چشم دارد و نه دست و پای سالم و حشرات به بدن چسبیده اند . ذکر زبانش « اَلحَمدُللهِ عَلی نَعمائِهِ وَ الشُّکرَ عَلی آلائِهِ» بود . حضرت عیسی از حالت آن زن تعجب کرد جلو رفت و به او سلام نمود . زن گفت : علیکم السلام یا روح الله . فرمود : این زن تو هرگز مرا ندیده ای ؛ چگونه نامم را بر زبان جاری کردی ؟ گفت : آن دوستی که تو را به سوی من فرستاده ، تو را نیز به من معرفی کرده . حضرت فرمود : تو نه چشم داری و نه دست و پای سالم . پس برای چه این گونه به شکر الهی مشغول هستی ؟ عرض کرد الحمدالله دلی دارم ذاکر و زبانی شاکر ، وتنی صابر .خدا را شکر می کنم چون که هر چه وسیله معصیت بوده از من گرفته . اگر چشم داشتم ممکن بود به نامحرم نگاه کنم و اگر دست داشتم با آن لقمه حرام می خوردم و اگر پای سالم داشتم از پی لذات نامشروع می رفتم . این نعمتهایی که خدا به من داده به هیچ کس نداده است . حضرت فرمود : چه کسی در این مکان به تو رسیدگی می کند ؟ عرض کرد آن کسی که هفت آسمان به او تعلق دارد . حضرت فرمود :آرزوی تو در این عالم چیست ؟ گفت : دختری دارم که به حد بلوغ رسیده و گاهی دل و فکرم را مشغول می کند و از یاد خدا غافل می شوم . از حق تعالی می خواهم که این مشکل را حل کند تا دل و فکرم همیشه به یاد آفریدگار هستی باشد .


نامم ز کارخانه عشاق ، محو باد      گر جز محبت تو بُوَد ذکر دیگرم


حضرت عیسی از زن خداحافظی کرد . قدری از او دور شده بود که ناگهان دید دختری بر زمین افتاده و حیوانات وحشی بدن او را پاره پاره کرده اند . فرمود : سبحان الله آن زن به مقصود خود رسید .

به غیر تو دگر یاری ندارم      به اغیاری سر و کاری ندارم


چنان پر شد فضای سینه از دوست      به یاد خویش گم شد از ضمیرم


 چو شب گیرم خیالت را در آغوش     سحر از بسترم بوی گل آید

ثواب سبحان الله
حضرت سلیمان بن داوود (ع) تخت سلطنتی بسیار با عظمتی داشت که روی آن می نشست و به هر مکانی که اراده می‌کرد ، باد آن را می برد . در یکی از مسافرت ها صدای این تخت به گوش کشاورزی رسید و توجه او را جلب کرد . از تعجب گفت : سبحان الله ! خداوند چه حکومت با عظمتی را به آل داوود بخشیده است ! با این سخن را به گوش سلیمان رسانید . او به باد دستور داد تخت را به پایین آورد و آن زارع را احضار کرد و به او فرمود : مُلک من عظیم نیست بلکه یک سبحان الله که مومن بگوید و خداوند آن را قبول کند از این مُلک بهتر است .
حضرت علی (ع) فرمود : هر کس روزی سه مرتبه « سبحان الله» بگوید خداوند ، هفتاد بلا را از او برگرداند که کوچک ترین آنها فقر است .
و باز فرمود : مومن ، به یاد خداست ؛ درباره نعمت های خدا بسیار فکر می کند ؛ سپاسگزار خالق هستی است و در بلاها صابر است .

دلم بی وصل تو شادی نبیند      به غیر از محنت آزادی نبیند
 خراب آبادِ دل ، بی مَقدم تو     الهی هرگز آبادی نبیند


 خداوند می فرماید : هرکس از یاد من اعراض کند زندگی بر او سخت خواهد گذشت و در قیامت او را نابینا محشور گردانیم . 
 

امتیاز شما به مطلب چقدر است ؟

  • 3

  • 0

  • 0

بدون نظر

امکان ارسال نظر برای این مطلب وجود ندارد.